نهج البلاغه، کلام انسان «هادي»* (2)
نهج البلاغه، کلام انسان «هادي»* (2)
نهج البلاغه، کلام انسان «هادي»* (2)
شناخت سوم
کلمه نور در واقع عبارت از ظهوري است که پيش از هر ظهور ديگري تحقق يافته است. بنابراين نور انوار، مطلق فيض واعظم کلمات تحقق يافته است وهمه پديده ها به واسطه او پديدار گشته اند. اين مقام، مقام انسان هادي است. انسان هادي کلمه نور و نور انوار و نور خداست.
2- مقام انسان هادي کلمه تامه و فعليت مطلق است که در تحقق تام است. بين انسان هداي و ذات ربوبي واسطه اي جز نفس مشيت نيست، وانسان هادي دليل اراده خداست. فاصله بين انسان هادي وذات باري نفس مشيت صرفه است. انسان هادي صنع کامل است ومخلوقات درمرتبه مصنوعيت، بسط وجودي اويند. پس گسترش حقيقت کامل وجودي انسان هادي همه مراتب ممکنه را در مي نوردد. اين تعبير امام علي (ع) درنهج البلاغه ... الناس بعد صنائع لنا... (نهج البلاغه ، نامه 28)؛ شايد اشاره اي به اين مقام باشد. انسان هادي در مقام عبوديت کامل و انقطاع الا الله است.
3- انسان هادي داراي اسم گزيده خداوند و منشأ همه فيوضات الهي است. چنانکه در زيارت مخصوص اميرالمومنين در روز سيزدهم رجب وارد شده است: السلام علي اسم الله الرضي... درود بر اسم گزيده خدا ....، اسم گزين صاحب سر الهي است. اين حقيقت به دفعات ياد شده ومورد تاکيد قرار گرفته است.
4- انسان هادي و جه الله است. وجه يعني مظهر تام همه تجليات الهي، وجه در واقع آن چيزي است که شي با آن شناخته مي شود . اين بدان معناست که آنچه از غيب باري افاضه شده است؛ وجود انسان هادي يا از طريق او بوده است. چنانکه امام صادق (ع( مي فرمايد: ما وجه (تجلي) بي زوال الهي هستيم. (التوحيد ، شيخ صدوق، ص 150). اين حقيقت را بايد افزود که هر آنچه اهل وصول وقرب درمقام معرفت بدان رسيده اند؛ تنها از راه معرفت ظهوري يا مظهري انسان هادي صاحب و جوه و اسماي الهي بوده است و لا غير.
دراحاديث وتعاليم ائمه (عليهم السلام) دراين مورد روايات فراواني وجود دارد .دراين تعاليم الهي نکات مهمي نهفته است، از جمله:
الف) انسان هادي راه قرب و وصول به ذات باري است؛
ب) انسان هادي همواره درميان خلق است.
5- در زيارت جامعه آمده است، ...فجعلکم بعرشه محدقين؛ (.... خداوند شما را بر عرش خويش محيط قرار داد). از اين جمله، اينگونه دريافت مي شود که نورانيت عرض و ظهور تحققي آن با وجود انسان هادي ارتباط دارد، وظهور همه فيوضات تکويني عرشي از طريق او جريان مي يابد.
6- انسان هادي صاحب شب قدر است. به نص سوره قدر، روح، به معناي بزرگ فرشتگان، وديگر ملائکه درشب قدر بر انسان هادي نازل مي شود وتنظيم همه امور را بر او عرضه مي کنند. انسان هادي آنان را به اجراي آن امور فرمان مي دهد. حقيقت نزول قرآن تا به اين مرتبه که وجود کتبي وتلفظي يابد، و حقيقت نزول ملائکه وتعين شب قدر همه با ملکوت انسان هادي در ارتباط است.
شناخت چهارم
2- قرآن کريم که از کرانه بي کران عالم ربوبي تنزل يافته، سنخيتي ويژه دارد، پس تلاوت شايسته آن تنها از عهده انسان هادي بر مي آيد که عدل ولنگه قرآن است.او خود به سبب اصالت ومنزلت، مخاطب اصلي قرآن وصاحب علوم قرآني است وتنها او قادر است قرآن کريم را با همه وجود ظاهري وباطني ، قلبي وقالبي، سري و لبي و شهودي وعيني تلاوت کند. ضرورت اين چنين تلاوتي داشتن ايماني بزرگ ودر مرتبه کمال است. امام باقر (ع) درجواب شخصي که در باره منظور آيه شريفه،... يتلونه حق تلاوته (بقره،121)، سؤال کرد؛ فرمود آن کسان ائمه (عليهم السلام) اند (اصول کافي، ج1، ص 215). انسان هادي از کتاب خدا آن گونه که سزاوار است پيروي وبه آن عمل مي کند. درنتيجه، عمل به کتاب خدا نيز از مراتب تلاوت سزاوار است. تلاوت سزاوار آن است که آنچه تلاوت مي شود در نفس تلاوت کننده درهمه ابعاد به فعليت رسد. پس انسان هادي است که مي تواند کتاب خدا را آن گونه که بايد تلاوت کند وراز و رمز آن را بازگو گويد.
3- علم مبذول به معناي علمي که در عرصه جهان هستي به منصه ظهور رسيده يا خواهد رسيد، تمام وکمال به انسان هادي تفويض شده است.
درتعاليم اسلامي علم بر دو گونه است. علم مبذول که فرشتگان و پيامبران و معصومين (عليهم السلام) از آن آگاه اند؛ وديگر علم مکفوف، علمي که مختص ذات باري است وکسي جز او را ياراي درک آن نيست، ليکن هرگاه ذات باري اراده کند تا چيزي از آن را آشکار سازد، آن را به انسان هادي مي آموزد وامامان پيشين را از آن آگاه مي سازد (اصول کافي ، ج1، ص255)، اين علم از سنخ علوم بشري نيست، بلکه علمي الهي، لدني وعلم صحيح است. پس هر توانمندي علمي که پيامبران پيشين داشته اند ، نزد ائمه (عليهم السلام) نيز هست؛ اما برخي علوم فقط نزد آنان است ونزد فرشتگان و ديگر پيامبران وجود ندارد.
امام علي (ع) مي فرميد: هم عيش العلم ، وموت الجهل، آل محمد (ص) زندگي علم ومرگ جهل اند( نهج البلاغه، نسخه فيض الاسلام، خ 239)، علم آنان از دقيق ترين حقايق الهي واسرار معرفت تا مباني علم هدايت وفطرت و تربيت وسياست وعدالت وهر مورد ديگر را شامل مي شود.
4- حکمت به معناي علم حقيقي همان علم قرآني است. به طور کلي درمهم ترين وصحيح ترين معاني تفسيري حکمت عبارتست از: قرآن، علم قرآني، کتاب وسنت، نبوت، علم شرايع وسنن ( علمي که از صاحب نبوت رسد وبه تعليم او باشد) وحکمت به عنوان چيزي که بناي شريعت بر آن استوار است (يعني قرآن وسنت). از پيامبر اکرم (ص) روايت است که خداوند به من قرآن وهمانند قرآن حکمت عطا کرد... منظور از حکمت دراين حديث شريف حقايق معارف وحکم وآداب و اخلاق واحکام وسياست وعلم اجتماع واقتصاد وحقوق وارشادهايي است که در سنت نبوي ومعصومان (عليهم السلام) آمده است. بايد توجه داشت که سر چشمه اين علم از ذات باري تعالي است، ونفس ربوبي معصوم محل استقرار حکمت است.
5- از آنچه گذشت در مي يابيم که انسان هادي آموزگار اصلي کتاب هادي، قرآن کريم، است . کتاب هادي تمام علوم را در بردارد وانسان هادي نيز دانا برآنست.
انسان هابط (تمامي انسان ها) يا مهتدي (به معناي هدايت طلب از انسان هادي)، ويا گمراه هستند. پس هر کس به هر جا رود ودر طلب علم راستين باشد چيزي نمي يابد؛ مگر نزد انسان هادي. اين حقيقت بزرگ چنين زيبا در خامه صادق آل محمد نشسته است که، شرق وغرب را بپوييد؛ به هر دري که مي خواهيد بزنيد! جز آنچه ما آموخته باشيم، علم درستي نيابيد (اصول کافي ، ج1، ص390).
6- پوشيده نيست که علم وحي سنخ ديگري از علم است که نمي توان آن را با علوم بشري قياس کرد. آن علم، علم قرآني، ويژه پيامبر و جانشينان اوست وتنها استعداد نفس محمدي قابليت دريافت آن را دارد تا آن را بر ارواح وعقول به قدر ظرفيت واستعدادشان عرضه کند. اين امر با ادراک بشري قابل قياس نيست. ذکر اين حقيقت ضروري است که تمام ادراکات، فلسفه ها ودريافتهاي علمي بشر نتوانسته کار چنداني براي او و سعادت او انجام دهد. اين است که بايد به حق بزرگ گراييد و به احياي امر آل محمد عليه وعلي آلاف التحيه والثنا همت گماشت. احيا به معناي شناساندن حقايق تعاليم آنان است که مستلزم دريافت علم صحيح و رهايي انسان از همه قيد و بندهاي گمراه کننده است.
شناخت پنجم
بنابراين پيمان الهي اين است که آدمي با استمداد از کتاب وانسان هادي به طلب نور هدايت بر آيد، واز طريق معارف شناختي آنان شناخت گيرد، واز طريق تعاليم عملي وسلوکي آنان به ساختن فرد وجامعه بپردازد.
2- انسان هادي «کلمه تامه» وحامل نور ولايت در تکوين ونور هدايت درتشريع و تجسم حقيقي علم وآگاهي وايمان وتعالي است. او روشني بخش طريق انسان هابط است. چه شاهدي بالاتر از وضعيت انسان در شرايط کنوني؛ با اين همه پيشرفت هايش؟ انسان امروزي جهاني ساخته پر از تخاصم وتجاهل و ظلم وستم، اينها همه پيامد دوري از تعاليم انسان هادي است. فطرت الهي انسان بدون حضور انسان هادي فعال نخواهد شد واو به بلوغ انساني و الهي خويش نخواهد رسيد.
3- گرچه انسان هادي اکنون به دنياي ظلماني فرود آمده ودرکنار ديگران زندگي مي کند، اما اين همسازي وهمزيستي درمرحله صورت ظاهري است.انسان هادي از جنس نور است. اگر اين گونه نباشد، چگونه قادر به هدايت مي گردد؟
انسان هادي درمرحله نزول به قصد هدايت با انسان هابط همزيست مي شود؛ و تعيين وتشخصي همانند او مي يابد. از همين باب است که خداوند سبحان مي فرمايد، انا بشرمثلکم (کهف، 110)، ودرادامه اين آيه شريفه پديده وحي وجه امتياز انسان هادي با انسان هابط شمرده مي شود. وحي مستلزم نهايت مقام قرب است وهبوط مستلزم نهايت دوري است . پيامبر درمقام قرب داراي عبوديت تامه است که لازمه فناي کلي (فناي في الله) است وفناي کلي مستلزم استفاضه کلي است. بنابراين او برترين مخلوقات است.
4- انسان هادي را با انسان هابط - هر که باشد - نمي توان قياس کرد. چنانکه امير مؤمنان (ع) مي فرمايد:
...لا يقاس بال محمد (ص) من هذه الامه احد.. الوصيه والوارثه...(هيچ... احدي از اين امت با آل محمد قابل قياص نيست....، نهج البلاغه، خ : 2). وآن کس که مرهون نعمت (علم وهدايت) ايشان است هرگز در رديف آنان نيست. آل محمد شالوده دين واستوانه يقين اند.آنان که از راه حق دور افتاده اند بايد به سوي آنان باز گردند وآنها که در پويش راه حق اند بايد به آنان بگرايند. ويژگي هاي حق امامت و ولايت از آن ايشان است و وصيت و وراثت پيامبر اکرم(ص) درميان ايشان باقي است.
انسان هادي، با اين مراتب عالي، رنج حضور دراين جهان را مي پذيرد؛ اندوهش را در دل مي ريزد، و آه سوزان خود را مي پوشاند وبه غصه مي افتد (برگرفته از دعاي پس از زيارت حضرت رسول از بعيد) تا به دستگيري انسان هابط بيايد و رحمت واسعه الهي را به آنان بنماياند.
5- انسان هابط نيز بايد از تمام استعداد خود بهره جويد، واز هيچ کوششي در راه رسيدن به رهايي جاوداني وسعادت هميشگي فرود بگذارد. حضرت امير مؤمنان (ع) مي فرمايد؛ شب و روز در تو کار مي کنند (تو را مي فرسايند)، پس تو نيز کاري کن. آن دو از (جواني ، فرصتها، نيروها..) مي گيرند؛ پس تو نيز از آنها (توشه) برگير. (غررالحکم، ص 120).
6- اين همه براي هدفي بس بزرگ و مقصدي بس سترگ طراحي شده است؛ تا انسان هابط بداند آنچه را نمي داند؛ بفهمد، آنچه نمي فهمد؛ بينديشد در باره آنچه نمي انديشد؛ راه رستگاري را بازيابد؛ از تباهي دست شويد؛ به رشد انساني برسد؛ از زيانکاري بيم ورزد؛ خرد خويش را به کار گيرد؛ فطرت خود را باز يابد؛ راه رستگاري پويد؛ تقوي گزيند؛ شکر نعمت گذارد؛ سابقه الهي خود را به ياد آورد؛ براين دوري و فراق مويه کند؛ به مقام يقين رسد؛ راه بازگشت به سرمنزل اصلي خود را پويد؛ وبر سر امواج درياي ناپيدا کران رحمت سرمدي سوي ساحل ابديت وبقا پرگشايد.
پينوشتها:
*- اين مقاله توسط فصلنامه نهج ازمتن کتاب کلام جاودانه تهيه و به تصحيح وتأييد نهايي استاد رسيده است.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}